از یک جایی به بعد فهمیدم برای بهتر شدن باید تکان خورد...

تغییر وضعیت داد، زد بیرون.... آدم جدید دید...

آدم‌های بی‌ربط و روابط بی‌دلیل را بی‌خیال شد...!

آدم‌های آزاردهنده و قضاوت‌گر را اخراج کرد...

رفیق نو، حال نو، عشق نو پیدا کرد...از یک جایی به بعد

فهمیدم برای بهتر شدن باید روزهای نکبت گذشته را انداخت دور..

و نگذاشت آدم‌ها و خاطره‌ها کرم حافظه و روح شوند...

از یک جایی به بعد قفل و بند رفاقت‌هایم را محکم کردم...

زیادی‌ها را بی‌خیال شدم!. اتفاقی افتاده که قبلا امکان نداشت بیفتد!

نمی‌توانستم... ولی الان می‌توانم! آدمی که به هر دلیلی

آزارم بدهد را تا جایی که بشود نمی‌بینم و اگر دست بدهد

توی چشم‌هاش نگاه می‌کنم و می‌گویم دیگر نمی‌خواهم ببینمت!

این‌طوری اندازه فقط یک کف دست آدم ناب و دوست‌داشتنی دارم

که وقت‌هایی که می‌خواهم‌شان هستند. بهترین لحظه‌هایم با آن‌ها می‌گذرد؛

لحظه‌هایی که با آنها هستم غم‌خوردن نه مجاز است و نه ممکن...



برچسب‌ها: بهترین لحظه‌ها ,

تاريخ : چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392 | 15:15 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.